تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

حرف تکراری

از میان پنجره های بیشمار جهان 

تنها پنجره ی اتاقم برایم کافیست 

تا روزی هزار بار نیامدنت را به تماشا بنشینم.  

**************

 

                  سردم شده 

                 یخ زدم                 

                 خسته شدم 

                 انگار نگاهم به یه نقطه گره خورده 

                 یه نقطه بین بودن و نبودن! 

                 دارم له میشم زیر سنگینی حرفها و فکرهای  

                بی روحی که پا میزارن رویه حقیقت بودنم. 

مادر

میخواستم بخوابم یه دفعه ناجور دلم واسش تنگ شد. 

البته همیشه دلتنگشم 

خیلی وقته ندیدمش 

کاش میشد یه دل سیر دیدش بعد محکم بغلش کرد 

بعدم خودتو تو بغلش سبک کنی،کاش میشد 

بغلش کنی بعد آروم تو گوشش بگی  مهربون دوست دارم خیلی 

 

مادرم عشق من 

 تو همان شقایق معروف سهرابی تا تو هستی زندگی باید کرد. 

بیا تو خوابم تورو خداااااااااااا

25

کاش دور بودی اما نزدیک 

همیشه از نزدیک بودن های دور میترسیدم. 

 

همیشه از هرچی بترسی سرت میاد. 

زیر این آوار تنهایی دارم له میشم  

احساس میکنم زمان متوقف شده چرا نمیره جلو. 

صدای ساعت دیواری داره دیوونم میکنه.  

تو این سکوت شب کاش میشد یکی دستشو زیر این آوار 

تنهایی ستون میکرد. 

کاش میشد . 

این روزها خیلی حس بدی دارم 

احساس پوچی،معلق بودن،پر بودن از خالی 

فکر میکنم یه جایی بین زمینو اسمون گیر کردم! 

میگن حبابها قربانی هوای درون خویشن اینو همیشه به خودم میگم. 

من قربانی کدوم گناه ناکرده ام. 

یکی دلش نمیسوزه جواب منو بده؟ 

اینجا یه آدم یخ زده خدا جون 

...

آرزوهای محال

واژه ها را زیرو رو میکنم ولی... 

 حرف جدیدی پیدا نمیکنم که محبتم را سزاوار باشد.
نگاه،خاطره ها،خنده ها و اشک ها  

هیچ کدام افاقه ی ماندنت نبود.
نمان، برو تا زمان همه چیز را حل کند. 

 مثل همین قندی که درون چای دلتنگیم هم میزنم.
خسته ام از آن همه احساس و عشق،ولی تو چه کردی؟؟؟
مرا به خاطره ها سپردی. 

خاطرات منو تو با ارزش تر از آن بودن که برای دیگران درس عبرت شوند!
کاش میشد روزهارو برگردوند به عقب ،خیلی عقب.
حالا که گذشته دلم رو تکه تکه میکنم و هر تکه اش رو پیش روم میزارم
و به یاد تموم روزهای از دست رفته که همش با دلتنگی بود آنها رو بو میکنم
تا شاید خاطراتی که لابه لای آنها جا گذاشتم، به یاد بیاورم
و بفهمم اگر چه دیوار کاهگلی عمرم رو به ویرانیست و هیچ دغدغه ای ندارم
اما روزی عطش زیستن داشتم


خلوت

 

قصه ی اصحاب کهف شوخیست!

اینجا یک روز که بخوابی ... .

همه تو را از یاد خواهند برد . 

حرف اخر

باید شجاعت عاشقانه از دست دادنو داشته باشم 

 نه حماقت به هر قیمت نگه داشتنو . 

  

دیگه خودمو تحقییر نمیکنم.  

هرچی میشه به درک.چرا خودمو کوچیک کنم؟ 

به عشق کی ؟به یاد کی ؟ 

وقتی کسی قدرتو نمیدونه بزار همه برن به درک 

چرا باید این همه خودمو به اب اتیش بزنم؟  

چرا باید عزیزترین کسهام که از گوشت و خون منن ازم برنجن به خاطر 

کسی که هیچی نمیفهمه؟ 

 هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

خدایا خودت تمومش کن 

خرابتم به مولا،همین یه کارو بکن واسم 

یا بهشت یا جهنم،برزختو دوس ندارم.

 

لبخند مصنوعی

از این فکرای آشفته از این حالی که من دارم

از این لبخند مصنوعی که میسوزونه بیزارم

از اینکه له بشم هر روز با این حرفای تکراری

از اینکه از تو میپرسم هنوزم دوستم داری

از این مردی که میخنده ولی از گریه لبریزه

از این روزای تکراری که هر دم عصر پاییزه

دلم میخواد که برگردم به قبل از بودن با تو

یا روزی رو ببینم که تو پس میگیری حرفاتو 

...........

خدایا ...

خدایا، یا بزن بره جلو  

یا خیلی برگردون عقب 

اینجای زندگی خیلی دلم گرفته. 

******************************** 

همه چیز و همه کست رو کنار بزنی واسه یه نفر. 

حتی از دیدن مادرت محروم شی. 

آخرشم بهت بگن تو پایبند نیستی. 

خدا جون نوکرتم خودت کجایی؟ 

به کی بگم ؟ 

نمیشه بیای یه سر بزنی ببینی این پایین چه خبره؟ 

نمیشه بفهمونی واسه گناه نکرده قصاص نکنن؟ 

نمیشه یه زبون نشونم بدی که اینا بفهمن چی میگم؟ 

مگه از اون بالا اینجا رو نمیبینی؟ 

مگه خودت شاهد نیستی؟پس چرا نمیای یه چیزی بگی؟ 

توهم پسم میزنی؟آخه چرا ؟ 

تاوان چیو دارم پس میدم؟بگو بدونم شاید آروم شم 

بابا یه ذره انصافم خوبه.چرا فقط نیمه ی خالی لیوان؟ 

پس نیمه ی پرش کی به درد میخوره؟  

جون هر کسی که دوس داری منو به اونی که حقمه برسون 

مردن از همه بهتر.بهم لطف کن 

نمیخوام اون دنیامم مثه این دنیا به گند بکشم اگه نه دلیل خیلی دارم 

واسه مردن. 

شایدم ب زودی اون دنیامم فروختم 

اگه واقعا رفیقی که هستی 

اگه دوسم داری که شک دارم 

اگه بنده ی توام که هستم 

اگه میدونی بی گناهم که میدونی 

اگه میدونی بریدم که میدونی 

یه کاری بکن 

خداوند

 خوب میدانم که گام در مسیری نهادم که مقصدش با تو نسبتی دارد

و هرچند خیال کردم گامهایم به سمت افقی بی بازگشت میروند

اما این افق و این انتها از بدو حرکت و آغازین گام بازگشت مطلق بوده است

همچون  راه و مسیر همه خلق و همه عالم که انتهای همه تنها منتهی به مدار توست.

و خداوند

با انکه برای همیگمان گاه بدرقه سفری خوش آرزو کرده ای چرا بعضمان سفر به سلامت میبریم بازگشتمان شادمانه است.

و بعضمان اندوه و غم و گریه حاصل سفر نا خوشمان میشود

و هیچ از خنده نصیب لبهامان نیست

میدانم خداوند

میدانم پروردگار

میدانم که شادمانی و خنده ام لبخند جاودان خداوندیت را میانگیزد

و خوبتر میدانم که غم و گریه ام را دوست نمیداری و نمیپسندی

 پس خداوندم چه نالایقم اگر از بازگشت سفر بندگیم گریه و غم نابندگی سوغات اورده باشم.

و راستی چه شکری خداوند چه شکری میشود که بنده ای شادمان و خندان باز گردد به سویت.

ان گونه که دوست داری.

خداوند نزدیکتر از ... .