تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

امیدهای نا امید

نشسته ام به سوگ امیدهایی که زیر اوار دروغین عاطفه مدفون شده اند 

درست مثل روحم 

درست مثل احساسم 

دارم از درد میمیرم. 

درد تازیانه های سوزنده ی زندگی 

درد حرفهای برنده 

درد تنهایی... آه 

تاریکی شبهای بی ستاره ام رو فرو میبرم به امید رسیدن به صبح 

خیره میشوم به تصویر شکسته خودم در اینه وسکوت میکنم. 

تا ابدیت را پر کنم از ایهام بودنم. 

اب میشوم و میچکم. 

جاری میشوم بر تن تب آلود زندگی 

میخواهم روح را بکوبم به تن سیمانی نا مردمی ها 

میخواهم بشکنم،خاک شوم و بریزم به زیر پای عابران 

و انها همچنان بگذرن از من 

به همین سادگی... 

حس

رسیده ام به حس برگی که میداند 

باد از هر طرفی که بوزد 

سرانجامش افتادن است.