تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

آبی , خاکستری , سیاه...

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام

من در این تاریکی

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام.

گیسوان تو پریشانتر از اندیشه من

گیسوان تو شب بی پایان

جنگل عطر آلود.

شکن گیسوی تو

موج دریای خیال

کاش با زورق اندیشه شبی

از شط گیسوی مواج تو من

بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم.

کاش براین شط مواج سیاه

همه ی عمر سفر می کردم.

من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور

گیسوان تو در اندیشه من

گرم رقصی موزون.

کاشکی پنجه من

در شب گیسوی پرپیچ تو راهی می جست.

چشم من چشمه زاینده اشک

گونه ام بستر رود.

کاشکی همچو حبابی بر آب

در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد