تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

خوابی دیدم...

خوابی دیدم....

خواب دیدم در ساحل با خدا قدم می زنم.بر پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق زد.

در هر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم.یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا.

وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم.

متوجه شدم که چندین بار در طول زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است.

همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است.

این واقعا برایم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سؤال کردم:

"خدایا تو گفتی اگر دنبال تو بیاییم.در تمام راه با من خواهی بود.

ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جفت جای پا وجود داشت.نمی فهمم چرا هنگامی که

 بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی."

خدا پاسخ داد:"بنده بسیار عزیزم من در کنار تو هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت."

اگر در آزمون ها و رنج ها فقط یک جفت جای پا دیدی،زمانی بود که تو را در آغوش حمل می کردم.

*خدا رو فراموش نکنیم مهربووووووووون*

در سایه ی امن ترین سایه بان هستی ( خدا )  دلواپس دلواپسی های هم باشیم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
دیونه ی تو سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:49 ب.ظ

مرسی گلم خیلی قشنگ .اره خدا همیشه با بندهاش هست شاید این ماییم که وقتی مشکلی داریم فشار عصبیمون زیاد میشه فکر می کنیم دیگه خدارو نداریم

مهربونم اگه همیشه یادمون باشه که خدا رو داریم اون فشارای عصبیم سراغمون نمیاد . امیدوارم تمام لحظاتت پر از امید و خوش بختی و یاد خدا باشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد