تنهایی

بدون شرح

تنهایی

بدون شرح

میدونی...

 

موقعی که میخواستمت میترسیدم نگات کنم
موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف بزنم
 موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم
 موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم
حالا که عاشقت شدم میترسم از دستت بدم

بهم بگو که از پیشم نمیری بهم بگو که از دستت نمیدم

بهم بگو مهربووووووووووووووووووووووووووووون

نظرات 1 + ارسال نظر
خودت که میشناسی پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:54 ب.ظ

میدونی مهربون سرنوشت آدم هر چی که باشه گریز ناپذیره.وقتی دیدم هر چی باهاش می جنگم اون کار خودشو میکنه .منم بیخیالی طی کردم .الان منتظرم ببینم داره منو کجا میبره و چی قراره سرم بیاره.

آره سرنوشتونمی شه تغییر داد ولی میتونی خوب رقم بزنی..به خدا توکل کن هرچی اون بخواد همون میشه......سرنوشت را کی توان از سر نوشت...قولت یادت نره بازم بری تو فکر.......... DD

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد